که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي !

اسير مانده ايم در بهانه هاي پاپتي
و ميله هاي آهنين و عشق هاي ساعتي

حوالي نگاهمان دوباره صف کشيده است
صداي تيک  تاک غم , شماره هاي صنعتي !

امان از اشتباه هاي نا تماممان , همان
تفاخر هميشگي به هيچ هاي قيمتي !

ميان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق
نمانده در تسلط همان هبوط لعنتي ؟!

کسي نيامد از تبار انتظارمان ببين
که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي !

انتظار؛ یعنی امید به اینده ی بشر

بسم رب الشهدا و الصدیقین

قبل از دوران مهدى موعود، آسايش و راحت‌طلبى و عافيت نيست. ...قبل از ظهور مهدى موعود، در ميدانهاى مجاهدت، انسانهاى پاك امتحان مى‌شوند؛ در كوره‌هاى آزمايش وارد مى‌شوند و سربلند بيرون مى‌آيند و جهان به دوران آرمانى و هدفىِ مهدى موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزديكتر مى‌شود؛ اين، آن اميد بزرگ است؛ لذا روز نيمه‌ى شعبان، روز عيد بزرگ است.

انتظار، يعنى دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگى بشر. ممكن است كسانى آن دوران را نبينند و نتوانند درك كنند - فاصله هست - اما بلاشك آن دوران وجود دارد؛ لذا تبريك اين عيد - كه عيد اميد و عيد انتظار فرج و گشايش است - درست نقطه‌ى مقابل آن چيزى است كه دشمن مى‌خواهد به وجود بياورد.
ما آن وقتى مى‌توانيم حقيقتاً منتظر به حساب بياييم كه زمينه را آماده كنيم. براى ظهور مهدى موعود(ارواحنافداه) زمينه بايد آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل كردن به احكام اسلامى و حاكميت قرآن و اسلام است.

مسأله‌ى ولادت حضرت مهدى عليه‌الصّلاةوالسّلام‌وعجّل‌اللَّه‌تعالى‌فرجه‌الشّريف، از اين جهت هم حائز اهميت است كه مسأله‌ى انتظار و دوران موعود را كه در مذهب ما، بلكه در دين مقدّس اسلام ترسيم شده است - دوران موعود آخرالزّمان؛ دوران مهدويت - ما به ياد بياوريم، روى آن تكيه كنيم و بر روى آن مطالعه و دقّت و بحثهاى مفيدى انجام گیرد. شما بايد زمينه را آماده كنىد، تا آن بزرگوار بتواند بيايد و در آن زمينه‌ى آماده، اقدام فرمايد. از صفر كه نمى‌شود شروع كرد! جامعه‌اى مى‌تواند پذيراى مهدى موعود ارواحنافداه باشد كه در آن آمادگى و قابليت باشد، والّا مثل انبيا و اولياى طول تاريخ مى‌شود.

پ.ن: اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

راستش را به ما نگفتند

  راستش‌ را به‌ ما نگفتند يا لااقل‌ همة‌ راست‌ را به‌ ما نگفتند.
 گفتند: تو كه‌ بيايي‌ خون‌ به‌ پا مي‌كني‌،جوي‌ خون‌ به‌ راه‌ مي‌اندازي‌ و از كشته‌ پشته‌ مي‌سازي‌ و ما را از ظهور تو ترساندند.
 درست‌ مثل‌ اينكه‌ حادثه‌اي‌ به‌ شيريني‌ تولد را كتمان‌ كنند و تنها از درد زادن‌ بگويند.
 ما از همان‌ كودكي‌، تو را دوست‌ داشتيم‌. با همة‌ فطرتمان‌ به‌ تو عشق‌ مي‌ورزيديم‌ و با همة‌ وجودمان‌ بي‌تاب‌ آمدنت‌ بوديم‌.
 عشق‌ تو با سرشت‌ ما عجين‌ شده‌ بود و آمدنت‌، طبيعي‌ترين‌ و شيرين‌ترين‌ نيازمان‌ بود.
 اما ... اما كسي‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ چه‌ گلستاني‌ مي‌شود جهان‌، وقتي‌ كه‌ تو بيايي‌.
 همه‌، پيش‌ از آنكه‌ نگاه‌ مهرگستر و دست‌هاي‌ عاطفه‌ تو را توصيف‌ كنند، شمشير تو را نشانمان‌ دادند.
 آري‌، براي‌ اينكه‌ گل‌ها و نهال‌ها رشد كنند، بايد علف‌هاي‌ هرز را وجين‌ كرد و اين‌ جز با داسي‌ برنده‌ و سهمگين‌، ممكن‌ نيست‌.
 آري‌، براي‌ اينكه‌ مظلومان‌ تاريخ‌، نفسي‌ به‌ راحتي‌ بكشند، بايد پشت‌ و پوزة‌ ظالمان‌ و ستمگران‌ را به‌ خاك‌ ماليد و نسلشان‌ را از روي‌ زمين‌ برچيد.
 آري‌، براي‌ اينكه‌ عدالت‌ بر كرسي‌ بنشيند، هر چه‌ سرير ستم‌آلودة‌ سلطنت‌ را بايد واژگون‌ كرد و به‌ دست‌ نابودي‌ سپرد.
 و اينها همه‌، همان‌ معجزه‌اي‌ است‌ كه‌ تنها از دست‌ تو برمي‌آيد و تنها با دست‌ تو محقق‌ مي‌شود.
 اما مگر نه‌ اينكه‌ اينها همه‌ مقدمه‌ است‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ بهشتي‌ كه‌ تو باني‌ آني‌ .
 آن‌ بهشت‌ را كسي‌ براي‌ ما ترسيم‌ نكرد.
 كسي‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ آن‌ ساحل‌ اميد كه‌ در پس‌ اين‌ درياي‌ خون‌ نشسته‌ است‌، چگونه‌ ساحلي‌ است‌؟!
 كسي‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 پرندگان‌ در آشيانه‌هاي‌ خود جشن‌ مي‌گيرند و ماهيان‌ درياها شادمان‌ مي‌شوند و چشمه‌ساران‌ مي‌جوشند و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ خويش‌ را عرضه‌ مي‌كند.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 دل‌هاي‌ بندگان‌ را آكنده‌ از عبادت‌ و اطاعت‌ مي‌كني‌ و عدالت‌ بر همه‌ جا دامن‌ مي‌گسترد و خدا به‌ واسطة‌ تو دروغ‌ را ريشه‌كن‌ مي‌كند و خوي‌ ستمگري‌ و درندگي‌ را محو مي‌سازد و طوق‌ ذلت‌ و بردگي‌ را از گردن‌ خلايق‌ برمي‌دارد.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 ساكنان‌ زمين‌ و آسمان‌ به‌ تو عشق‌ مي‌ورزند، آسمان‌ بارانش‌ را فرو مي‌فرستد، زمين‌، گياهان‌ خود را مي‌روياند... و زندگان‌ آرزو مي‌كنند كه‌ كاش‌ مردگانشان‌ زنده‌ بودند و عدل‌ و آرامش‌ حقيقي‌ را مي‌ديدند و مي‌ديدند كه‌ خداوند چگونه‌ بركاتش‌ را بر اهل‌ زمين‌ فرو مي‌فرستد.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 همة‌ امت‌ به‌ آغوش‌ تو پناه‌ مي‌آورند همانند زنبوران‌ عسل‌ به‌ ملكة‌ خويش‌.
 و تو عدالت‌ را آنچنان‌ كه‌ بايد و شايد در پهنة‌ جهان‌ مي‌گستري‌ و خفته‌اي‌ را بيدار نمي‌كني‌ و خوني‌ را نمي‌ريزي‌.
 به‌ ما نگفته‌ بودند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 رفاه‌ و آسايشي‌ مي‌آيد كه‌ نظير آن‌ پيش‌ از اين‌، نيامده‌ است‌. مال‌ و ثروت‌ آنچنان‌ وفور مي‌يابد كه‌ هر كه‌ نزد تو بيايد فوق‌ تصورش‌، دريافت‌ مي‌كند.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 اموال‌ را چون‌ سيل‌، جاري‌ مي‌كني‌، و بخشش‌هاي‌ كلان‌ خويش‌ را هرگز شماره‌ نمي‌كني‌.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتي‌ تو بيايي‌:
 هيچ‌كس‌ فقير نمي‌ماند و مردم‌ براي‌ صدقه‌ دادن‌ به‌ دنبال‌ نيازمند مي‌گردند و پيدا نمي‌كنند. مال‌ را به‌ هر كه‌ عرضه‌ مي‌كنند، مي‌گويد: بي‌نيازم‌.
 اي‌ محبوب‌ ازلي‌ و اي‌ معشوق‌ آسماني‌!
 ما بي‌آنكه‌ مختصات‌ آن‌ بهشت‌ موعود را بدانيم‌ و مدينة‌ فاضلة‌ حضور تو را بشناسيم‌ تو را دوست‌ مي‌داشتيم‌ و به‌ تو عشق‌ مي‌ورزيديم‌.
 كه‌ عشق‌ تو با سرشت‌ها عجين‌ شده‌ بود و آمدنت‌ طبيعي‌ترين‌ و شيرين‌ترين‌ نيازمان‌ بود.
 ظهور تو بي‌ترديد بزرگترين‌ جشن‌ عالم‌ خواهد بود و عاقبت‌ جهان‌ را ختم‌ به‌ خير خواهد كرد.
 كلك‌ مشاطه‌ صنعش‌ نكشد نقش‌ مراد
 هركه‌ اقرار بدين‌ حسن‌ خداداد نكرد

 


 پي‌نوشت‌ها: 1. پيامبر اكرم‌ (ص) : فعند ذلك‌ تفرح‌ الطيور في‌ اوكارها و الحيتان‌ في‌ بحارها و تفيض‌ العيون‌ و تنبت‌ الارض‌ ضعف‌ اكلها: ينابيع‌ المودة‌، ج‌ 2، ص‌ 136.
 2. پيامبر اكرم‌ (ص): يفرج‌ الله‌ بالمهدي‌ عن‌الامه‌، بملا قلوب‌ العباد عبادة‌ و يسعهم‌ عدله‌، به‌ يمحق‌ الله‌ الكذب‌ و يذهب‌ الزمان‌ الكلب‌ و يخرج‌ ذل‌ الرق‌ من‌ اعناقكم‌: بحارالانوار، ج‌51، ص‌ 75.
 3. پيامبر اكرم‌ (ص): يحبه‌ ساكن‌ الارض‌ و ساكن‌ السماء و ترسل‌ السماء فطرها و تخرج‌ الارض‌ نباتها. لاتمسك‌ منه‌ شيئا، يعيش‌ فيهم‌ سبع‌ سنين‌ او ثمانياً او تسعا. يتمني‌ الاحياء الاموات‌ ليروالعدل‌ و الطمأنينه‌ و ما صنع‌ الله‌ باهل‌ الارض‌ من‌ خيره‌ : بحارالانوار، ج‌ 51، ص‌ 104.
 4. پيامبر اكرم‌ (ص): يأوي‌ الي‌ المهدي‌ امته‌ كمال‌ تأوي‌ النحل‌ الي‌ يعسوبها و يسيطر العدل‌ حتي‌ يكون‌ الناس‌ علي‌ مثل‌ امرهم‌ الاول‌ . لا يوقظ‌ نائماً و لا يهريق‌ دماً: منتخب‌الاثر، ص‌ 478.
 5. پيامبر اكرم‌ (ص)9  : تنعم‌ امتي‌ في‌ دنياه‌ نعيماً لم‌ تنعم‌ مثله‌ قط‌. البر منهم‌ و الفاجر و المال‌ كدوس‌ يأتيه‌ الرجل‌ فيحثوله‌: البيان‌، ص‌ 173.
 6. پيامبر اكرم‌ (ص): يفيض‌المال‌ فيضاً و يحثوالمال‌ حثوا و لايعده‌ عدا :صحيح‌ مسلم‌، ج‌ 8، ص‌ 185.

 7. پيامبر اكرم‌ (ص): يفيض‌ فيهم‌ المال‌ حتي‌ يهم‌ الرجل‌ بماله‌ من‌ يقبله‌ منه‌ حتي‌ يتصدق‌ فيقول‌ الذي‌ يعرضه‌ عليه‌: لا ارب‌ لي‌ به‌ : مسند احمد، ج‌ 2، ص‌ 530.

سید مهدی شجاعی

ایا مهدی "عشقمونه"؟؟؟؟

بسم رب المهدی

طرف 2پلاس نوشته یود : دوستان هر کس مداحی خوب سراغ داره بذاره استفاده کنیم! گریه دار باشه بهتره!!!!

نوشتم: آخه مومن! توی این روزای شادی اهل بیت... ماه شعبان ، چه وقت مداحی خواستنه؟!!! اونم از نوع گریه دارش......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

×××××××××

سلام به همه. الهی که این روزاتون "بی گناه" و مبارک باشه ... یه مدته مد شده واسه هم پیام میزنن که " تولد عشقمون(!) مهدی.... الخ." حکایت چیه نمیدونم!!!؟ از توی عینک بعضی از دوستان هم نگاه کنیم البته این ماجرا ممکنه به دست های پشت پرده و استکبار جهانی هم مربوط باشه!! ولی انصاف بدیم .... ملاک صمیمیت با امام زمان (عجل) این جور چیزاست؟ الان یحتمل توی ذهن بعضیها اومده که خب هر کسی با زیون خودش(همون شعر معروف که میگه : تو برای وصل کردن امدی... نی برای...)... اره قبول ... ولی  مگه از هر کسی به تناسب فهمش انتظار نمیره؟؟؟؟ حالا اون حدیث مفصل رو میسپارم به شما خواننده گرامی که بخوانی از این مجمل!

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

یاعلی + التماس دعای فرج مولا

کمی دیرتر (رمان مهدوی)

اگر بخواهیم بدانیم چگونه می شود با ساده و رساترین بیان ها، عمیق ترین و مهم ترین حرف ها را زد، زودتر به سراغ کتاب "کمی دیرتر" برویم.
شاید رساترین توصیفی که بر تازه ترین اثر "سید مهدی شجاعی" بتوان گذاشت، اثری شیرین و لذت بخش است که با سخت ترین و تلخ ترین واقعیت ها بیان میشود



اين اثر كه از چهار فصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شده، نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز.

رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي‌شود، جشن نيمه‌شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده‌اند... در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا...» اين شروع جذاب ما را با شخصيت‌هايي آشنا مي‌كند كه همه مدعي‌ انتظارند اما وقتي هنگام عمل مي‌رسد و هنگامه عمل به شعارها مي‌رسد، آن نمي‌كنند كه مي‌گفتند. 



رمان در فضايي مكاشفه‌گونه و بي‌زمان پيش مي‌رود و مواجه همه آدم‌ها را مي‌بينيم با قصه ظهور... و كشف چرايي «آقا نيا»ي جوان. شجاعي در اين رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هايشان براي نخواستن امر ظهور، دقيق و ظريف معرفي مي‌كند. تا آنجاكه حتي به راوي هم رحم نمي‌كند و در فضايي بسيار بديع،‌ خودش را هم در معرض اين امتحان مي‌گذارد.

نويسنده در «كمي‌ ديرتر» همه آفت‌هاي انتظار را با شخصيت‌هاي قصه‌اش براي مخاطب روايت نمي‌كند، بلكه به تصوير مي‌كشد و نشانش مي‌دهد... انسان‌هاي مدعي انتظار و منتظر ظهور غريبه نيستند؛ خودمانيم و شجاعي در رمانش به خوبي به اين زبان دست يافته كه وقتي از هر قشر و صنف و گروهي يك نمونه آورده با مصاديق كار ندارد و در پي اثبات شمول ادعايش است.

نويسنده در پايان همه موشكافي‌هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد...