بنام او که خالق یاس ونرگس است

 

یا رب المهدی بحق المهدی

 اشف صدر المهدی بظهور الحجه

ادامه نوشته

نوروز مبارک اما

عید است ولی بدون او غم داریم

عاشق شده ایم و عشق را کم داریم

ای کاش که این عید ظهورش برسد

این گونه هزار عید با هم داریم

اللهم عجل لولیک الفرج

سال نو مبارک

.

نتایج مسابقه کتابخوانی آشتی با امام عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

اسامی برندگان و نمرات تمامی شرکت کنندگان را از لینک زیر دانلود کنید:

http://uplod.ir/yxxt5zuz0jyl/_____________________________________________2.pdf.htm


شعر فراق امام زمان(عج)،اشعار مذهبی حضرت مهدی

یاصاحب الزمان(عج)

شب تار من خدایا زچه رو سحر ندارد

مگر این عزیز زهرا ز دلم خبر ندارد

تو به من مگر نگفتی , غم دل به او بگویم

غم دل بگفتم اما به من او نظر ندارد

همه دم زنم صدایش شنوم مگر نوایش

چه کنم که آه سردم به دلش اثر ندارد

تو بگو کجا روم من که جمال او ببینم

که دلم به جز جمالش هوس دگر ندارد

تو بده نشانم او را که جز او دگر نبینم

که ندیده هر که او را به یقین بصر ندارد

ز ظهور او سئوالی بنمودم از یکی گفت

که ز وقت رجعت او خبری بشر ندارد

به کجایی ای عزیزم نگری به حال و دردم

که فراق و دوری تو به جز از ضرر ندارد

تو برای شیعه هستی چو پدر به امر یزدان

تو بیا که شیعه جز تو پدری دگرندارد

نه فقط منم که هجرت زده آتشی به جانم

به حسین(ع) نما عنایت که کسی به بر ندارد

تو به کربلا نبودی به حسین کمک نمایی

ز وفابرس به دادش که کسی به سر ندارد

به کنر نعش اکبر بنشست حسین (ع) و گفتا

که خبر دهد به لیلا که دگر پسر ندارد

به مصائب حسینی به جهان کسی چو (کردی)

از میان سینه سوزان سخنش اثر ندارد


 

 

دعای سلامتی اقا

غربت امام عصر علیه السلام

آقای من! مولای غریب و تنهای من! پدر مهربان اهل عالم! می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده

قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت،

غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند. من از تصویر این غربت و

غم ناتوان ام. … از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز

معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می

ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها

که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟ … از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع

کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه

چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه

ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان،

دورادور مرا زیرا نظر داشتی … العفو … العفو! 

اللهم عجل لوليك الفرج

مظلومیت امام خامنه ی اززبان استاددانشمند...

با یکی از محافظ های آقا در حرم امام رضا (ع) روبروی ضریح،دو به دو با هم بودیم گفتم از آقا چه خبر ؟میگفت ما روزهای دوشنبه، ( این را میگفت و گریه میکرد ) می رویم به خانواده شهدا سرکشی میکنیم .  آقا می فرمودند به خانواده شهدا نگویید که ما می آییم که به زحمت نیافتند .یک ربع قبل آقا در ماشین هستند ما درب میزنیم و میگوییم آقا می خواهند تشریف بیاورند منزل و یک سلام و علیکی با مادر و پدر شهید نمایند .

ادامه نوشته


14.gif


گفتم شبی به مهدی کز تو نگاه خواهم 

گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم 

امام زمان! چشمان گنهكارم پر از اشك است، چه بسیار اشك ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت كرده‌ام، یابن‌الحسن (عج) گوشه چشمی بر من فكن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا كه منتظرم.

شهید علی دستان

امام زمان! چشمان گنهكارم پر از اشك است، چه بسیار اشك ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت كرده‌ام، یابن‌الحسن (عج) گوشه چشمی بر من فكن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا كه منتظرم.

ممنوع!!!

 

ورود امام زمان اکیدا ممنوع!!!

 

 

 

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.

 هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.

 لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.

از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود...


کاش می آمد ...

خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ...

خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند...

اگر نیایید دلخور میشوم.

 دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند.

 تدارک هم ديده بود.

 آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!



بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.

چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود...


همان شبی که هزار شب نمیشود.

همان شبی که همه به هم محرمند.

 همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود

این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.

آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.

 همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و ...
اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود.


حق پدری دارد بر ما...


مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:



(ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)


دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!


ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم ....

مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.

(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)

دخترم من آمدم اما ...

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت

 و برای خوشبختی دختر دعا کرد....

 



یا صاحب الزمان شرمنده ایم ..

کدام جمعه؟؟؟


شنیدم که تو یک روز جمعه بر میگردی / کدام جمعه ؟ نمیشد اشاره میکردی . . . ؟ . . . گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است ؟ / گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است گفتم که از که پرسم جانا نشان رویت ؟ / گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است . . . . . . مـژده‌ی آمـدنت قیمـت جـان می‌ارزد / تاری از موی تو آقـا به جهـان می‌ارزد . . .

  کوتاه ترین دعا برای بزرگترین آرزو : ألّلهُمّ عَجّل لِوَلیک الفَرَج ...

یه شعرقشنگ درموردآقاامام زمان

آقا نگاهت جای آهوهاست می دانم
دستان پاكت مثل من تنهاست می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست می دانم
برگشتنت در قلبهای مرده ی مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست می دانم
آقا اگر تو بر نمی گردی دلیل آن
در چشمهای پرگناه ماست می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست می دانم
در باور كوتاه این مردم نمی گنجی
وقتی بیایی اول دعواست می دانم
ای كاش برگردی كه بعد از این همه دوری
یكباره حس بودنت زیباست می دانم
كی باز می گردی ؟ برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه! فردا
از آتشی كه در دلم بر پاست می دانم