برای درست فکر کردن باید راهنمایی گرفت

برای درست فکر کردن باید کتاب خواند

 من برای یافتن پاسخ درست پرسشی که گذشت گذرم به دو کتاب خوب افتاد :  شیوه‏های یاری قائم آل

محمد(عج) از: مرحوم آیة‏الله محمدباقر فقیه ایمانی  و بیایید او را یاری کنیم از مهدی قندی

فکر می کنم بد نباشه هر ازگاهی اون مواردی که برای خودم تازگی داشته رو اینجا بذارم

جهت فتح باب تو این پست به این مورد می پردازم: آبرودار امام عصر باشیم!

شیعیان بخواهند یا نخواهند منتسب به اهل بیت و به خصوص امام زمانشانند. دیگران در آیینه ی رفتار

 کسانی که دم از ولایت می زنند ،آثار تربیتی مکتب اهل بیت را به نقد و سنجش می گذارند.

امام صادق (ع) به یکی از خدمتکاران سابقش که گاه به گناه شرابخواری آلوده می شد فرمودند: کار

زشت از هر کس که باشد زشت است ، اما اگر از تو سربزند زشت تر است ، چرا که با ما نسبت داری!

این تفاوت را خداوند متعال هم در مورد زنان پیامبر اعمال کرده : سوره ی احزاب آیات 29 و 30

در این آیات پاداش اعمال نیکو و کیفر گناهان همسران پیامبر 2 برابر انسان های عادی اعلام شده چون منتسب به پیامبرند.

حتی وقتی که از معصومین درباره ی شیوه ی برخورد با غیرمسلمانان سؤال  می شد آنها را به الگو

گیری از خاندان نبی امر می کردند که به عیادت بیمارانشان می رفتند، بر جنازه هایشان حاضر می

 شدند وبه  رد اماناتشان اهتمام داشتند و...

امام صادق(ع)  به زید شحام فرمودند: هر که از شما در دینش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانات

 را به صاحبانش برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد و آنگاه بگویند او جعفریست  من شاد می شوم 

 . آن ها می گویند تربیت محمد بن جعفر چنین است .به خدا سوگند پدرم برای من نقل کرد که هر یک از

 شیعیان علی (ع) که در قبیله ای بود زینت آن قبیله به شمار می رفت

برای ما زینت باشید و مایه ی ننگ ما نباشید...*

________________________________________________

*پا نوشت : حلالم کن مولای من ... حلالم کن آقای غریب و بی یاورم ، حلال کن منی را که هیچ به شما ماننده نیستم و نام مبارکتان بر جبین دارم ...

بیا...

گفتم: دلم گرفته

گفتی: مال روضه ی دیروزه...

گفتم: آره ... سخته بشنوی آقات اینقدر غریب و تنها بوده

گفتی: کار همیشته،محرم ، فاطمیه ، شبای قدر... همیشه بعد هر مجلس روضه می ری تو لک

گفتم: آره ... حسرت می خورم ...چرا نبودیم تا کاری براشون بکنیم... چه بی معرفت بودن مردم اون زمانه ها!

گفتی: یعنی ما خیلی معرفت داریم؟؟؟ ما چی کار می کنیم برای امام زمانمون؟؟؟

گفتم : مسأله ی امام غایب فرق می کنه ! الان جز دعا کاری از ما بر نمی یاد

گفتی: مگه رسول خدا نفرموده که حکایت امام غایب مثل حکایت خورشید پشت ابره؟

گفتی خورشید که می ره پشت ابر، نورش هست...گرماش هست...فقط دیده نمی شه

گفتی امام غایب یعنی امام حاضری که ظاهر نیست

گفتی امام در چنین شرایطی بیش از هر وقت دیگه نیاز به یاری داره...

گفتی و گفتی ... و من به گفته هات فکر کردم... راستی چه کاری از من برای امام غریب و تنهام برمی آد؟؟؟

بیا در سکوت با هم بهش فکر کنیم...

هارونیم یا سهل؟؟؟

مأمون رقی نقل می کند:« روزی خدمت امام صادق(ع) بودم. سهل بن حسن خراسانی وارد شد. سلام کرد و نشست و عرض کرد:"یابن رسول الله!امامت حق شماست؛ شما خانواده رأفت و رحمتید. از چه رو برای گرفتن حق قیام نمی کنید؟ در حالی که یکصدهزار تن از پیروانتان باشمشیرهای برّان حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند." امام نگاهی به سهل کرد و  فرمود: "ای خراسانی! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود."

آنگاه به کنیزی دستور دادند تنور را  آتش کند. آتش افروخته شد؛به طوری که شعله های آن قسمت بالای تنور را سفید کرد. به سهل فرمود:"برخیز و در میان این تنور بنشین" !!!   خراسانی هراسان و بریده بریده شروع به عذرخواهی کرد که :"یابن رسول الله! مرا به آتش نسوزان و از من ناچیز و کوچک  بگذر..."

امام با تبسمی فرمودند:" ناراحت نباش! تو را بخشیدم."  در همین هنگام, هارون مکّی,در حالی که نعلین خود را به دست گرفته بود,وارد شد و سلام کرد.امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:" نعلین را بینداز و در تنور بنشین!"

هارون نعلینش را انداخت و بی درنگ داخل تنور شد. بعد امام(ع) در کمال آرامش  با خراسانی شروع به صحبت کرد واز اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن میگفت که سالهای دراز در آنجا بوده . سهل اما درگیر و مشوش نیم نگاهی به تنور داشت و نگران ابو هارون بود .امام  با لبخندی به سهل گفت: برو ببین  وضع تنور چگونه است؟

 سهل می گوید:"بر تنور که رسیدم,دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است. همین که مرا دید , از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد."  آنگاه امام (ع)از سهل خراسانی پرسید:"در خراسان چند نفر از اینان پیدا می شوند؟" سهل شرمنده عرض کرد:"به خدا سوگند ! یک نفر هم پیدا نمی شود."

امام با تاثر  فرمودند:" آری ! به خدا سوگند ! یک نفر هم پیدا نمی شود. اگر پنج نفر همدست همداستان این مرد یافت می شد, ما قیام می کردیم."»

 (بحارالانوار,ج47,ص123 )