گفتم: دلم گرفته

گفتی: مال روضه ی دیروزه...

گفتم: آره ... سخته بشنوی آقات اینقدر غریب و تنها بوده

گفتی: کار همیشته،محرم ، فاطمیه ، شبای قدر... همیشه بعد هر مجلس روضه می ری تو لک

گفتم: آره ... حسرت می خورم ...چرا نبودیم تا کاری براشون بکنیم... چه بی معرفت بودن مردم اون زمانه ها!

گفتی: یعنی ما خیلی معرفت داریم؟؟؟ ما چی کار می کنیم برای امام زمانمون؟؟؟

گفتم : مسأله ی امام غایب فرق می کنه ! الان جز دعا کاری از ما بر نمی یاد

گفتی: مگه رسول خدا نفرموده که حکایت امام غایب مثل حکایت خورشید پشت ابره؟

گفتی خورشید که می ره پشت ابر، نورش هست...گرماش هست...فقط دیده نمی شه

گفتی امام غایب یعنی امام حاضری که ظاهر نیست

گفتی امام در چنین شرایطی بیش از هر وقت دیگه نیاز به یاری داره...

گفتی و گفتی ... و من به گفته هات فکر کردم... راستی چه کاری از من برای امام غریب و تنهام برمی آد؟؟؟

بیا در سکوت با هم بهش فکر کنیم...