(درباریان,یوسف(ع) را با کید و مکر و برای توجیه خویش به زندان افکندند1.زندانی طولانی,در غیبت مضاعف.یوسف(ع) در زندان,پناهی جز خدا نداشت.شکوه به او می آورد و بعد از هر نمازی دعا می کرد که (پروردگارا برای من راه فرج و گشایش و راه بیرون آمدن از این گرفتاری قرار بده و مرا از جایی که فکرش را نمی کنم روزی عطا فرما)2

ای فروغ بخش ظلمت ها و تاریکی ها و ای نگهبان خائف و هراسان...3 در کنار کعبه با معبود خویش در راز و نیاز بودی که: (پروردگارا وعده هایی را که به من داده ای تحقق بخش و از دشمنانت به وسیله من انتقام بگیر)4

و در مقامی دیگر از خداوند متعال درخواست نمودی: (پروردگارا مرا از دیدگان دشمنانم پوشیده دار و من و دوستانم را گرد هم آور. و آن چه به من وعده داده ای پدید آر و مرا در زمان غیبتم تا آنگاه که اجازه ظهور دهی,حفظ فرما... پس آنگاه که اجازه ظهور دادی مرا با لشکریان خود یاری کن. و هر که در یاری دین تو با من همرامی کند و در راهت به جهاد برخیزد تائید فرما و در برابر دشمنانم و دشمنانشان یاری فرما...)5

و ای ذخیره الهی برای کرامت بخشیدن به اولیاء خدا6در سحرگاهی سیدبن طاووس این محب دلباخته تو,مناجات ملکوتی تو را از سرداب مقدس شنید که: (پروردگارا شیعیان ما را از شعاع انوار ما و باقیمانده گل ما آفریدی,به اتکاء محبت و ولایت ما مرتکب گناهان فراوان می شون.خدایا اگر گناهانشان بین تو و آن هاست,از آن ها بگذر,ما از آن ها راضی هستیم.و اگر گناه و نافرمانی آن ها بین خودشان است,در بین آن ها اصلاح کن و از خمس ما آن ها را جبران نما.آن ها را وارد بهشت کن و بین آن ها و دشمنانمان در خشم و سخط خویش جمع نکن.)7


یا بقیة الله تو در دوران غیبت سخت نگران فرج و در انتظار آن و نگران نجات شیعیان خود هستی.وا اسفا که ما از ولی نعمتی چون تو غافلیم.


                                  یوسف گمگشته کجا جویمت        درد دل خویش چسان گویمت

                                   از چه گلی عطرتو را بویمت         به آب دیده غم دل شویمت

                                   عطر تو آید به مشام همه           خیز و بیا ای پسر فاطمه

 

پی نوشت ها:

1.آیات 31 تا 35 سوره یوسف

2.امالی شیخ صدوق صفحه 576 از امام صادق(ع)

3.مفاتیح الجنان دعای پس از زیارت آل یاسین

4.صحیفة المهدی, صفحه 274 و 276

5.صحیفة المهدی, دعای حضرت در احتجاب صفحه 180

6.مفاتیح الجنان,دعای ندبه

7.نجم الثاقب حکایت نوزدهم