شعر زیبای یکی از دوستان شاعر کانون صبح قریب

راستی یه اطلاعیه مهم دیگه:


      آقای غمگسار ما      

تنها مه شبهای ما

دائم  غم ما می خوری

ما هم غم خود می خوریم

غم ها شبیه اند و جدا

فرقش تو دانی و خدا

ما غافلیم از حال خود

غافل ندارد خود ز خود

دنیا دگر تنگ آمده

در طالعش سنگ آمده

اخبار دنیا قتل وجنگ

ابزارش از سنگ و تفنگ

تا قدرت آرد جا به چنگ

آدم عوض شد با پلنگ

تا کی جدال و حرص و آز

دنیا به تو دارد نیاز

دنیا شده چرخش خراب

کشتی نوح باید به آب

تا کی ندیدن روی تو

رفتن به سوی کوی تو

چندی به آدم دل دهند

چندی به دنیا سر دهند

چندان که شد اوضاع پریش

فریاد یا رب سر دهند

آقا بیا من خسته ام

تنها به تو دل بسته ام

آقا بیا دین شد فنا

سلطان عالم رخ نما

مسعود عبداللهی