نذر حضرت جواد الائمه

آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بی امام شد
دجله که دیگرآبروی رفته هم نداشت
آن قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حجره ی در بسته امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایبان شود به تن زهر دیده اش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد
گل رفت و مستی از سر پروانه ها پرید
دل بی خبر ز لذت شرب مدام شد
آن روز ذوالجناح حسین(ع) از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی(ع) در نیام شد
پیش تو دراز است مرا دست گدایی
با کاسه ی دل، کاسه ی سر، کاسه ی زانو
ای ناب ترین مایه ی الهام غزل ها
با تو چه نیازی ست به معشوق و لب جوی؟
بیمار توام آقا، نذرت دل تنگم
بنویس برای دل من نسخه و دارو...
عباس احمدی
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۸/۰۵ ساعت توسط محض یار
|